خوش أمدی جانم به سایت سیدابراهیم بلخی

نظر یادت نره لطفآ چون من همصدای صدا های برخاسته از دردم من پـر دردم و هـمـدرد چـهـره هــای زردم

خوش أمدی جانم به سایت سیدابراهیم بلخی

نظر یادت نره لطفآ چون من همصدای صدا های برخاسته از دردم من پـر دردم و هـمـدرد چـهـره هــای زردم

سلام عزیزم

مرگ را با آغوش باز می پذیرم

مرگ را با آغوش باز می پذیرم

بگوئید بیاید و این تن خسته و فرسو ده

 و این روح آزرده و رنجور مرا برهاند از دنیای

 پوشالی که تنها مرگ است

که میتواند چاره این عشق سوخته من باشد

 که شعله آتشش فرونمی نشیند

وروز به روز مهیبتر می گردد و مرا در جهنمی

قرار داده که امیدی به ببخشش ندارم                 

 و مرگ را تنها امید خود میدانم برای رهایی

 از این عذاب تمام نشدنی بگوئید بیاید

که دیگر طاقت انتظار ندارم و اینکه میگویند

 مرگ از رگ گردن به آدمی نزدیکترست برای من

راهی بس طولانی گشته و فرسنگها از خود

 دور میبینمش مرگ را با آغوش باز می پذیرم بگوئید بیاید.

سفر از راه رسیده است

 

   من میروم

       تو میمانی

رویایمان می ماند

دنیا یمان می ماند

عشقمان می ماند

خاطره هایمان می ماند

من می روم زیر باران می روم

شاید روزی با طلوع خورشید برگردم

باور کن اگر روزی بر گردم دیگر تورا تنها نخواهم گذاشت

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد