خوش أمدی جانم به سایت سیدابراهیم بلخی

نظر یادت نره لطفآ چون من همصدای صدا های برخاسته از دردم من پـر دردم و هـمـدرد چـهـره هــای زردم

خوش أمدی جانم به سایت سیدابراهیم بلخی

نظر یادت نره لطفآ چون من همصدای صدا های برخاسته از دردم من پـر دردم و هـمـدرد چـهـره هــای زردم

<embed wmode="opaque" src="http://static.ning.com/socialnetworkmain/widgets/index/swf/badge.swf?v=4.0.5%3A19289" FlashVars="backgroundColor=0x000000&textColor=0xFFFF33&config=http%3A%2F%2Fbalkhi.ning.com%2Fmain%2Fbadge%2FshowPlayerConfig%3F%26size%3Dlarge%26username%3D31b1574101m27" width="206" height="242" bgColor="#000000" scale="noscale" allowScriptAccess="always" allowFullScreen="true" type="application/x-shockwave-flash" pluginspage="http://www.macromedia.com/go/getflashplayer"> </embed><br /><small><a href="Visit">http://balkhi.ning.com">Visit <em>                                                      بلخی   </em></a></small><br />

گل گلاب:



ruhullah and  ibrahim  by you.



Post Card Book 2006 - Sample Card (1 of 16), My Heart! by XNDR


گل تاج خروس:      رازش این است که از دوریت سر گردان شده ام


گل پتونی:    رازش این است که تو چقدر زیبا ولطیفی ترا از جان و دل دوست دارم

گل گلاب:
        رازش این است که هر گاه ترا می بینم به یاد خالق خود می افتم که ترا چه زیبا و دوست داشتنی آفریده است

چون زلف توام جانا by shafieiab.
چون زلف توام جانا

سفر از راه رسیده است

فر از راه رسیده است

 

   من میروم

       تو میمانی

رویایمان می ماند

دنیا یمان می ماند

عشقمان می ماند

خاطره هایمان می ماند

من می روم زیر باران می روم

شاید روزی با طلوع خورشید برگردم

باور کن اگر روزی بر گردم دیگر تورا تنها نخواهم گذاشت

 

به یادت باده در ساغر نمی کردم

    به یادت باده در ساغر نمی کردم چه می کردم                                  ز مژگانت به دل خنجر نمی کردم چه می کردم                  حدیث زلف مشکین تو و بخت سیاهء خود                    به گوش شامگاهان سر نمی کردم چه می کردم               چو دیدم سرخیی لعلت سراپا آتشم بگرفت                         اگر رغبت به این اخگر نمی کردم چه می کردم                      ز هجران تو شد بیت الحزن معموره ء عشقم                   خرابش با دو چشم تر نمی کردم چه می کردم                        

ادامه مطلب ...

گل سرخ

    برای مطالب جدید از ادامه مطلب خبر بگر       

ادامه مطلب ...

گل

گلهاست  د ادامه مطلب
                     تشریف 

                     چیرچی کو       

گلها از زیباترین مخلوقات خدا هستند که از قدیم الایام تا کنون مورد توجه انسانها نیز بوده و به عنوان نمادی از زیبایی و شادابی در زندگی آنها حضور داشته اند . کاربرد آن در مواقع مختلف نیز نیازی به توضیح ندارد و همگان با آن آشناییم . همانگونه که در هنگام شادی ، بیماری و یا حتی غم ، گلها به یاری ما آمده و ما را در ابراز احساسمان نسبت به دیگران یاری می دهند .

ادامه مطلب ...

جاغوری درحال حاضر

جاغوری درحال حاضرتمام شرایط فوق را برای ارتقای خود بحیث ولایت دارد

ادامه مطلب ...

گزارش

گزارش
از مراسم استقبالیه هیئت اعزامی کابل

ادامه مطلب ...

امیدها و نگرانیهای جاغوری

امیدها ونگرانیهای فراروی ولایت شدن جاغوری قرار دارد که بدان اشاره خواهد شد

به ادامه مطلب یک سر بزن

ادامه مطلب ...

موسیقی افغانی و هندی

ادامه مطلبIf u  want afghani or hindi music  click 

ادامه مطلب ...

دل بخواه ماست اما بی تونه


 ادامه مطلب را فشار بده   

ادامه مطلب ...

http://www.youtube.com/watch?v=zCvqUCH32fU

                                                                               ادامه مطلب ازیاد تو نره

ادامه مطلب ...

سفارش های مهم رسول خدا(ص)

 

سفارش های مهم رسول خدا(ص)

 

 

ادامه مطلب ...

عشق چیست؟

از استاد دینی پرسیدند عشق چیست؟

گفت:حرام است.

از استاد هندسه پرسیدند عشق چیست؟

 گفت:نقطه ای که حول نقطه ی قلب جوان میگردد.




از استاد تاریخ پرسیدن عشق چیست؟

گفت:سقوط سلسله ی قلب جوان.

از استاد زبان پرسیدند عشق چیست؟

گفت:همپای love است .

از استاد ادبیات پرسیدند عشق چیست؟

گفت : محبت الهیات است .

از استاد علوم پرسیدند عشق چیست؟

گفت : عشق تنها عنصری هست که بدون اکسیژن می سوزد.

از استاد ریاضی پرسیدند عشق چیست؟

گفت : عشق تنها عددی هست که هرگز تنها نیست.

از استاد فیزیک پرسیدند عشق چیست؟

گفت :عشق تنها آدم رباتی هست که قلب را به سوی خود می کشد.

از استاد انشا پرسیدند عشق چیست؟

گفت :عشق تنها موضوعی است که می توان توصیفش کرد.

از استاد قرآن پرسیدند عشق چیست؟

گفت :عشق تنها آیه ای است که در هیچ سوره ای وجود ندارد .

از استاد ورزش پرسیدند عشق چیست؟

گفت :عشق تنها توپی هست که هرگز اوت نمی شود.

از استاد زبان فارسی پرسیدند عشق چیست؟

گفت :عشق تنها کلمه ای هست که ماضی و مضارع ندارد.

از استاد زیست پرسیدند عشق چیست؟

گفت :عشق تنها میکروبی هست که از راه چشم وارد می شود.

از استاد شیمی پرسیدند عشق چیست؟

گفت :عشق تنها اسیدی هست که درون قلب اثر می گذارد

از خود عشق پرسیدم عشق چیست گفت فقط یک نگاه 

ادامه مطلب ...

سید ابراهیم بلخیjavascript:void(0);
syed ibrahim by shahaghah.

ادامه مطلب ...

افغانستان غرق در فساد؛

لوی‌سارنوال جدید چه خواهد کرد؟!  برای ادامه مطلب     (اینجا کلیک کنید0);

ادامه مطلب ...

دوست ات دارم

تمام مهمان ها دسته جمعی با هم می رقصیدن

 

 


شاآغا

 
زندگی کتابی است پرماجرا ، هیچگاه آنرا به خاطر یک ورقش دور مینداز
 

عشق تنها میکروبی است که از راه چشم سرایت می کند

زندگی همچون کلافی پیچ در پیچ است که اولش پیچ است وآخرش هیچ است

عجب معلم بدی است این طبیعت که اول امتحان میگیرد بعد درس میدهد

 

 بنام انکه اشک راآفرید تا آتش جنگلهای عشق را خاموش کند

هر کس به طریقی دل ما می شکند بیگانه جدا دوست جدا می شکند بیگانه اگر می شکند حرفی نیست از دوست بپرسید که چرا می شکند

 

دوست دارم زیر باران گریه کنم می دانی چرا؟ چون کسی اشکهایمرا نمی بینه حتی تو عزیزم

ای بسته به تارو پودم من لایق عشق تو نبودم عشقی که نهفته در دلم بود در راه محبت تو کم بود

 

سکوت تنها دوستی است که هرگز خیانت نمی کند

عشق دو دستی تقدیم نمی شود پس برای انکه به دستش بیاری کوشش کن

 

هرگز ندیدم بر لبی لبخند زیبای تو را هرگز نمی گیرد کسی در قلب من جای تو را

تقدیم به ....... "همدرد" نازنین در‌آنسوی آبها

ای کاش چشم ها همه تنویر می گرفت

زین نسل گیج ما ، همه تصویر می گرفت

ای کاش قطره های ناب اشک مان

در انقراض پلک ها ، همه تأخیر می گرفت

ای کاش عاشقان خسته ای پائیز این دیار

در نوبهار عشق شان می دلگیر می گرفت

ای کاش سوسن و مرجان و ارغوان

در حسن یار ما ، همه تحقیر می گرفت

ای کاش خوابهای کودکِ نازدانه و یتیم

در صبح ساز نیک او ،همه تعبیر می گرفت

ای کاش خاکهای مخروبه ای سر زمین مان

از تار پود جان من، همه تعمیر می گرفت

ای کاش درد های ماندگار توده ها

در برگ- برگ قلبها ، همه تحریر می گرفت

ای کاش بوی عطر دل انگیز هر پگاه

در تارپود میهنم ، همه تکثیر می گرفت

ای کاش ازبک و هزاره و پشتون و تاجکان

اندرکویر قلب ها ، همه زنجیر می گرفت

ادامه مطلب ...

شوق غزل

مـرا شوق غزل تا کشـــــور جان میبرد امشب

                      و دل هم در پی شوقم چه فرمان میبرد امشب

                      به صحرای جنون عقل پاشیدم زر الفـــــــــــــــت

                      تمام کشت و کارم را کی پنهــــــان میبرد امشب ؟

                      زبزم غرقه در خویشـان بگیــــرم اشک های خـود

                      قطار یاس آنان را به دامــــــــــــــان میبرد امشب

                      شکار دام  صیــــادی   پر   و    پـــــرواز من باشد

                      خیال ســــــر کش  من را شتابان میبـــرد امشب

                      شدم آگه از آن آخـــر   مرا کشتی رسد ساحل

                      از آن رو موج  شـوقم را  خــــرامان میبرد امشب

                     ز خرگاه افق خورشید می چیند بســــــاطش را

                     نگاه عاشق ما را  شبســـــــــتان میبرد امشب