من در جهننم زندکی میکنم البته دو تا جهننم داریم یکی در أخرت و یکی در دنیا و من جهننم دنیوی (کویت)زندکی میکنم 3 سال میشه \\\\خیر\\\ من امروز به نیت گام نهادن تو به بهار زندگی،به تعداد سالهای عمرت به خدای برگ های سبز درختان سجده می کنم. به تعداد سالهای عمرت گلدانها را آب میدهم،به همین تعداد کبوتر آزاد میکنم، و این تعداد گل را نمی گذارم کودکان بازیگوش بچینند،این همه به روی رهگذران خسته لبخند می زنم و سر بر آسمان کرده و دعایت می کنم. خوشبختیت را از خدا می خواهم و می گیرم، خدا را با لحن های مختلف در این تعداد حالت سبز و اشک زلال صدا می زنم و بیست و بر برگ برگ دفتر خاطرات چند صفحه ای می نویسم: هزاران بار
- متوسط
- body work
- نقاشی عشق وقتی که از تو می گویم خورشید به یادم می آید که روشنی چشمانت هنگام خیره شدن به من چشمانم را می سوزاند. وقتی که از تو می گویم ابرها به یادم می آید هنگامی که ابرهای چشمانت از غمی که در دلت بود بارانی می شد و بر زمین خشک می بارید. وقتی که از تو می گویم کوهها به یادم می اید که چه صبورانه و استوارمانند یک کوه دربرابر مشکلاتی که از سادگی من برایمان درست میشد تحمل می کردی و مرا نیز به تحمل کردن دعوت می کردی. وقتی که از تو می گویم خانه ای به یادم می آید که در آن عشق را برای هم به تصویر می کشیدیم و در آن آرامش می گرفتیم. وقتی که از تو می گویم جاده ای به یادم می آید که در مسیر این جاده تقدیر من و تو در آن رقم خورد. و وقتی که فکر می کنم می بینم که نقاشی عشق من و تو مانند نقاشی کودکانه ایست که در آن خورشید و ابر و کوه و خانه و جاده ای وجود دارد که همه اش تو را به یادم می آورد.
- رویای چشمانت وقتی که نگاهم برای اولین بار به چشمانت افتاد رعد و برقی در دل سیاهم زد و باران زلال چشمانت سیاهی را از دلم زدود و کویر تشنه دلم را سیراب کرد گویی به یک آن تصویر تازه ای از دنیا درون ذهن و قلبم جای گرفته بود.همچون کودکی که تازه متولد شده پاک و معصوم ولی پر از نیاز . نیاز به دستان پر مهرت برای در آغوش گرفتن. نیاز به صدای شیرینت برای لالایی یک خواب عاشقانه. نیاز به نفس گرمت برای رهایی از سرمای تنهایی. نیاز به احساست برای آرامش در مسیر زندگی آری من به تو نیاز دارم من به چشمانت نیاز دارم حتی اگر دیدن چشمانت یک رویاست رویای چشمانت را از من مگیر.